جدیدا یکسری کتاب تهیه کردم که البته بعضیاشون قدیمی و تکراری هستن. مثل اوژنی گرانده. قبلا این اثر دو بالزاک رو خونده بودم اما نمی دونم چرا وقتی جلوی کتاب فروشی ایستادم، ناخوداگاه دوباره به سمتش رفتم و یک نسخه جدیدشو تهیه کردم. اوژنی گرانده به لحاظ ساختاری یک آثر واقع گرایانه است که نویسنده در آن از شخصیتهای چند بعدی، جزئیات دقیق، گفت و گوها و محیطی واقعی و تصویر دقیق وضعیت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی شخصیت هایش در متن داستانی گیرا استفاده کرده. البته مقدمه طولانی و خسته کننده اول رمان و اغراق هایی که در وصف شخصیت داستان میشه، رده پای آثار رمانتیک و کسل کننده عاشقانه اروپای قرن 17 رو در این رمان زیبا نشون میده.
قهرمانهای داستان برجستگی بینظیری دارن، قضایا با هم قاطی می شن و به وجهی منطقی بسط پیدا می کنن و عشق اوژنی با چنان درجهای از دقت و لطافت وصف میشه که شاید بالزاک هیچ وقت دیگه به آن نرسیده باشه. بقیه چیزی جز نتیجه داستان و سرگذشت اوژنی نیست. سرگذشتی که تماما تابع بخش اول داستان است و سیمای متعارف خسیس، یعنی شخصیت پدر که رفته رفته اهمیتی مخوف پیدا میکنه، با آن در تقابل است. پیرمرد آگاه میشود که دخترش، به هنگام عزیمت پسرعمویش، همه گنجینه کوچکش را به او داده و آنگاه دختر را به معنی دقیق و حقیقی کلمه در اتاقش زندانی میکنه و تا زمانی که مرگ همسرش را نزدیک ندیده، با او آشتی نمیکند. این آشتی هم در آن موقع، به معنی ترحم و همینطور به معنی نفع پرستی انجام میشه، چون پدر ترس دارد که مبادا اوژنی در مقام مطالبه ارثیههایی که به او میرسد کاری کند. با این همه شارل از احوال خود خبری نمیدهد، اما اوژنی به عشق رویایی خودش وفادار میماند. بابا گرانده که دیگر هشتاد ساله شده، به تدریج ثروت فراوانش را به دست دخترش میسپارد. اکنون میتواند بمیرد (اینجاس که مشهورترین واقعه داستان اتفاق میافته، و شرح واقعه مرگ پیرمرد قطعهای به وجود میآورد که حقیقتا قطعه منتخبی برای جنگها میتواند باشد: پیرمرد بر لب گور، سرانجام تصمیم میگیرد که طلایی را که دارد به دخترش بدهد و با این همه در همان دم مرگ به دخترش میگوید: “حساب همه چیز را در آن دنیا باید به من بدهی”!
اوژنی گرانده یک اثر کلاسیک ادبی است که خوندنش خیلی لذت بخشه. خوندن این رمان رو دوباره شروع کردم. حالا که فعلا بیکار شدیم و دنبال خونه می گردیم، این بهترین فعالیت برای پر کردن اوقات فراغتمه.
قطعه زیر، بخشی از کتابه که مقدمه عاشق شدن اوژنی است. بالزاک به زیبایی احساسات واقعی یک دختر جوان را به تصویر کشیده است..
در زندگی پاک و یک نواخت دخترهای جوان ساعت شیرینی وجود دارد که پرتو هایی از نور خورشید بر روح شان می تابد. گل ها افکارشان را برای آن ها می گویند و ضربان قلب، گرمای حیات بخش را به مغزشان می فرستد و تمام افکارشان را در تمنایی مبهم حل می کند. آن روز، روز افسردگی معصومانه و شادی های شیرین است! هنگامی که نوزادی اول بار می تواند ببیند، لبخند می زند، وقتی دختری هم اول بار عشقی طبیعی را احساس کرد، مثل دوران کودکی اش لبخند می زند. اگر روشنایی، نخستین عشق زندگی باشد، آیا عشق همان روشنایی دل نیست؟ لحظه ای که اوژنی باید پشت پرده این عالم را ببیند، فرا رسیده بود.
دیدگاهتان را بنویسید